چند روزی از روز جهانی معلولان نگذشته است ، یادآوری پیمانی که با بخشی از جامعه خود بستهایم و هنوز به طور کامل به آن عمل نکردهایم. «ما به عنوان یک جامعه، تا چه اندازه موفق شدهایم نه تنها موانع فیزیکی، بلکه دیوارهای بلندتر نگرشهای کهنه و کلیشهها را از سر راه حضور فعال و اثرگذار هموطنان دارای معلولیت برداریم؟» با وجود پیشرفتهای قابل توجه در سالهای اخیر در حوزه مناسبسازی فضاهای عمومی و تصویب قوانین حمایتی، واقعیت این است که جامعه ما هنوز نتوانسته است به طور کامل از دریای بیکران استعداد، خلاقیت و پتانسیل این افراد توانمند بهرهمند شود. این یک شکست نیست، بلکه یک چالش بزرگ و ادامهدار است که غفلت از آن، هم به حذف شدن این افراد از عرصههای اجتماعی و اقتصادی میانجامد و هم جامعه را از موهبت حضور و مشارکت آنان محروم میکند.
اساسیترین مانع بر سر راه بهرهمندی از پتانسیل افراد دارای معلولیت، نه پلههای بلند و نه درهای سنگین، که نگرشهای عمیقاً ریشهدار اجتماعی است. برای دههها، گفتمان غالب در مورد معلولیت، حول محور «ترحم» و «حمایت» میچرخید. در این نگاه، فرد دارای معلولیت به عنوان یک «شیء» درمانی یا یک بار دیده میشد که نیازمند کمک و دلسوزی دیگران است. این نگرش، هویت انسانی، استعدادها و آرزوهای او را نادیده میگیرد و او را در نقش یک «منفعل» محبوس میکند. برای ایجاد تحول، باید این پارادایم را به کلی دگرگون کنیم. نگرش درست، نگاهی است که فرد دارای معلولیت را نه به عنوان یک «معلول»، بلکه به عنوان یک «شهروند» با حقوق برابر و مجموعهای منحصربهفرد از تواناییها میبیند. این نگاه، بر «توانمندی» به جای «ناتوانی»، بر «استقلال» به جای «وابستگی»، و بر «مشارکت» به جای «انزوا» تأکید دارد. وقتی ما به یک فرد نابینا نه به عنوان کسی که نمیبیند، بلکه به عنوان یک مشاور با درک عمیق از صداها و بوها، یا یک برنامهنویس ماهر که میتواند کدها را با گوش خود مرور کند، نگاه کنیم، تازه اولین قدم را برای بهرهمندی از پتانسیل او برداشتهایم. این تغییر نگرش باید از خانواده، مدرسه و رسانهها آغاز شود و به تمام لایههای جامعه نفوذ کند.
با این حال، حتی اگر روزی برسد که تمامی موانع فیزیکی از میان برداشته شود، مأموریت ما به پایان نرسیده است. مناسبسازی فیزیکی تنها در را باز میکند، اما تضمین نمیکند که فرد پس از ورود، بتواند نقش فعال و مؤثری ایفا کند. مشکل اصلی زمانی حل میشود که ما به سراغ «مناسبسازی نگرشی» و «مناسبسازی فرصتها» برویم. یعنی محیطی ایجاد کنیم که در آن، یک فرد دارای معلولیت بتواند بدون ترس از قضاوت یا مواجهه با کلیشه، استعدادهای خود را شکوفا کند و فرصت برابر برای آموزش، اشتغال و پیشرفت داشته باشد. یکی از حیاتیترین حلقههای زنجیره، نظام آموزشی است. آموزش فراگیر، که در آن دانشآموزان با شرایط مختلف در کنار هم درس میخوانند، نه تنها برای کودکان دارای معلولیت مفید است، بلکه برای تمامی دانشآموزان یک فرصت یادگیری بینظیر محسوب میشود. در این سیستم، کودکان از همان ابتدا میآموزند که تفاوتها بخشی طبیعی از جامعه انسانی است و میتوانند از همدیگر بیاموزند.
شاید بتوان گفت مهمترین عرصهای که جامعه از پتانسیل افراد دارای معلولیت محروم مانده، حوزه اشتغال است. بسیاری از کارفرمایان هنوز با پیشداوریهایی مانند «بازدهی پایین»، «هزینهی بالای مناسبسازی» یا «ایجاد مشکل در محیط کار» از استخدام این افراد خودداری میکنند. این نگرش، علاوه بر اینکه تبعیضآمیز است، از دیدگاه اقتصادی نیز کاملاً غیرمنطقی است. تحقیقات متعدد در سراسر جهان نشان داده است که کارکنان دارای معلولیت، به دلیل نیاز به غلبه بر چالشهای روزمره، اغلب از مهارتهای حل مسئله، خلاقیت، پشتکار و وفاداری بالاتری برخوردارند. آنان نگاه متفاوتی به مشکلات دارند و میتوانند راهحلهای نوآورانهای ارائه دهند که برای تیمهای همگن و یکدست قابل تصور نیست.

یک فرد دارای معلولیت جسمی-حرکتی ممکن است در استفاده از نرمافزارهای خاص بسیار ماهرتر از یک فرد عادی باشد. یک فرد ناشنوا ممکن است در محیطهای پرسر و صدا که تمرکز برای دیگران دشوار است، با دقت فوقالعادهای کار کند. اشتغال افراد دارای معلولیت، تنها یک اقدام بشردوستانه نیست؛ یک استراتژی هوشمندانه کسبوکار است که به تنوع فکری، نوآوری و در نهایت سودآوری بیشتر منجر میشود. دولتها میتوانند با ارائه مشوقهای مالیاتی، برگزاری دورههای توانمندسازی و ایجاد پلتفرمهای ارتباطی بین کارجویان دارای معلولیت و کارفرمایان، این شکاف را پر کنند.
در سراسر جهان و حتی در داخل کشور خودمان، نمونههای درخشانی از افراد دارای معلولیت وجود دارند که با وجود تمام موانع، به قلههای موفقیت دست یافتهاند. از استفان هاوکینگ، فیزیکدان نابغه که با وجود بیماری ALS جهان علم را متحول کرد، تا ورزشکاران پارالمپیک که مرزهای توانایی انسان را جابجا میکنند. در حوزه فرهنگ و هنر، هنرمندان نابینا و ناشنوایی که آثار ماندگاری خلق کردهاند، و در عرصه کسبوکار، کارآفرینانی که شرکتهای موفق را راهاندازی کردهاند. این الگوها به ما ثابت میکنند که معلولیت نمیتواند و نباید مانع تحقق آرزوها و استعدادهای یک فرد شود. داستان زندگی این افراد باید به طور گسترده در رسانهها، کتابهای درسی و محافل عمومی روایت شود. آنان نه تنها الهامبخش دیگر افراد دارای معلولیت برای دنبال کردن رویاهایشان هستند، بلکه به جامعه نشان میدهند که اگر فرصت برابر فراهم شود، چه گنجینهای از استعدادها آزاد خواهد شد. بیایید به جای دیدن محدودیتها، بر تواناییها تمرکز کنیم. چرا که حذف هر فرد از دایره مشارکت، نه تنها ظلم به او، بلکه محروم کردن خودمان از بخشی از ثروت انسانی است که برای ساختن آیندهای بهتر به آن نیاز داریم.





