آزادی به وقت سیدالاسراء
شرح حال زندگی اولین اسیر و آخرین آزاده جمهوری اسلامی ایران شهید سرلشکر خلبان حسین لشکری که لقب سیدالاسراء ایرانی را از رهبر معظم انقلاب(مد ظله العالی) دریافت نمود جالب و شیندنی است.
به گزارش نقش نیوز به نقل از ایسنا،رژیم بعثیعراق قبل از تجاوز گسترده به خاک ایران، به منظور تحمیل اراده خود، بیش از ۱۵ماه عملیات نامنظم علیه کشورمان انجام داد و در طول این مدت، قرائن و شواهد عملیات آفندی از سوی ارتش رژیم بعثی صدام در سال ۱۳۵۸ با ۸۵ مورد تجاوز مرزی برای ارتش ایران مشخص و محرز شد. به همین دلیل، اولین دستورالعمل گسترش ارتش در مناطق مرزی در تاریخ ۲۷/۸/ ۱۳۵۸در ارتباط با بحران مرزی در غرب و جنوب غربی کشور صادر و نیروهای زمینی، هوایی، دریایی، ژاندارمری و شهربانی وقت، حرکات نیروهای عراقی را تحت نظر گرفتند ودر همین راستا نیروی زمینی ارتش نیروهای اطلاعاتی خود را در منطقه خوزستان و غرب فعالتر نمود.صدام حسین برای اولین بار در ۵۹/۱/۱۸ همزمان با قطع ارتباط ایران و آمریکا اعلام کرد سه جزیره تنب بزرگ، کوچک و ابوموسی، عربی و متعلق به عراق است و عراق آماده است اختلافات خود را با ایران از طریق نظامی حل و فصل نماید. در پی این موضعگیریهای نابخردانه توسط صدام، تحرکات مرزی ارتش رژیم بعثی عراق در سال ۱۳۵۹به طور چشمگیری افزایش یافت. به نحوی که بر اساس اسناد و مدارک موجود، در سه ماهه اول سال۱۳۵۹، حدود۱۴۲مورد و در سه ماهه دوم سال۱۳۵۹، حدود۴۱۰ مورد تجاوز زمین، هوایی و دریایی به خاک ایران ثبت گردیده است. لذا با توجه به قرائن و شواهد موجود برای ارتش جمهوری اسلامی ایران محرز گردید، ارتش عراق بزودی حملات گسترده خود را آغاز مینماید.
رژیم بعثی صدام در مدت بسیار کوتاهی برای حفظ منافع استکبار جهانی قرار دادهای نظامی متعددی منعقد کرد و ارتش خود را به سلاحهای جدید و پیشرفته مجهز نمود و در پی آن سازمان رزمی دشمن به طور گسترده تغییر و تحول پیدا نمود.روز ۲۶شهریور۵۹ صدام حسین طی نطقی در جلسه مجمع ملی عراق بطور یک جانبه طی قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر را ملغی اعلام کرد و این قرارداد را در جلو دوربین تلویزیون پاره و اعلام نمود ایران حق کشتیرانی در اروند رود را ندارد و عراق حاکمیت نظامی خودش را بر این آبراه اعمال خواهد کرد.در روز ۲۶ شهریور ماه ۵۹ ارتش رژیم بعثی صدام در مناطق مهران و قصرشیرین و همچنین پاسگاههای بازرگان، سوبله، صفویه، رشیدیه، طاوسیه، دویرج و فکه عملیات نظامی انجام داد. دولت جمهوری اسلامی ایران نیز تصمیم گرفت برای جوابگویی به تجاوزات رژیم بعثی صدام، تعدادی از تانکها و توپخانه دشمن که در منطقه زرباتیه شناسایی شده بود، منهدم نماید.صبح روز ۲۷ شهریور ماه ۵۹ حسین لشکری با یک فروند هواپیمای«اف-۵» به همراه یک دسته پروازی برای پاسخگویی به تجاوزات دشمن، اقدام به انهدام تانکها و توپخانههایی که روز قبل پاسگاههای مرزی ایران را گلوله باران و وارد خاک ایران شده بودند؛ نمود که پس از منهدم نمودن ادوات نظامی دشمن هواپیمای لشکری دچار سانحه و آسیب میبیند و حسین لشکری که دیگر هواپیمایش قادر نبود به سلامت در پایگاه هوایی به زمین بنشیند، مجبور به ترک هواپیما و استفاده از چتر نجات میگردد و نهایتاً در نقاط مرزی به اسارت نیروهای رژیم بعثی عراق در میآید.
شرح حال زندگی اولین اسیر و آخرین آزاده جمهوری اسلامی ایران شهید سرلشکر خلبان حسین لشکری که لقب «سید الاسراء» ایرانی را از رهبر معظم انقلاب(مد ظله العالی) دریافت نمود جالب و شیندنی است.خلبان آزاده حسین لشکری، ملقب به سیدالاسراء ایران، در سال ۱۳۳۱ در روستای ضیاء آباد شهرستان قزوین به دنیا آمد.وی دوره تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش به پایان رساند و برای ادامه تحصیل به قزوین رفت. در سال ۱۳۵۰ پس از اخذ دیپلم برای انجام خدمت سربازی به لشکر ۷۷ خراسان اعزام شد. همان موقع با درجه گروهبان سومی در رزمایش مشترکی که بین نیروی زمینی و هوایی انجام میگرفت، حضور داشت و با خلبانان شرکت کننده در رزمایش آشنا شد.پس از آن شور و شوق فراوانی به حرفه خلبانی در وی ایجاد شد؛ به طوری که پس از پایان دوره سربازی در آزمون دانشکده خلبانی شرکت کرد و پس از موفقیت به استخدام نیروی هوایی درآمد.در سال ۱۳۵۴ پس از گذراندن مقدمات آموزش پرواز در ایران، برای تکمیل دوره خلبانی به آمریکا اعزام شد و با درجه ستوان دومی به ایران بازگشت و به عنوان خلبان هواپیمای شکاری اف – ۵ مشغول به خدمت شد.
ابتدا در پایگاه تبریز مشغول به کار بود ولی با شدت گرفتن تجاوزات رژیم بعث عراق به پاسگاههای مرزی جنوب و غرب کشور، برای دفاع از حریم هوایی میهن اسلامی به پایگاه هوایی دزفول منتقل شد.حسین لشکری با آغاز جنگ تحمیلی به خیل مدافعان کشور پیوست و پس از انجام ۱۲ ماموریت هواپیمای وی مورد اصابت موشک دشمن قرار گرفت و مجبور به ترک هواپیما شد که نهایتاً در مناطق مرزی به اسارت نیروی بعث عراق درآمد.
سه ماه اول دوران اسارت در سلول انفرادی بوده و پس از آن در مدت ۸ سال با حدود ۶۰ نفر دیگر از همرزمان در یک سالن عمومی و دور از چشم صلیب سرخ جهانی نگهداری شد.پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی جمهوری اسلامی ایران در ۲۷ تیرماه ۱۳۶۷وی را از سایر دوستان جدا نمودند و قسمت دوم دوران اسارت او ۱۰ سال به طول انجامید.خلبان حسین لشکری پس از ۱۶ سال اسارت در سال ۱۳۷۵ به نیروهای صلیب سرخ معرفی شد و دو سال بعد در روز هفدهم فروردین سال ۱۳۷۷ به ایران بازگشت.خلبان لشکری جانباز۷۰ درصد نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران که با تحمل ۱۸ سال(۶۴۱۰روز) اسارت دشمن بعثی و مقاومت جانانه در برابر تهدید، تطمیع و شانتاژ رژیم بعث عراق، پیروزمندانه به میهن اسلامی بازگشته بود، در بدو ورود در دیدار صمیمانه با فرماندهی معظم کل قوا(مدظله العالی) ضمن تجدید بیعت با معظم له مفتخر به لقب«سید الاسرای ایران» از سوی رهبر معظم انقلاب گردید.این خلبان سرافراز سرانجام در روز نوزدهم مرداد سال ۱۳۸۸ بر اثر عارضههای ناشی از دوران اسارت در سالهای جنگ تحمیلی به شهادت رسید. شهید حسین لشکری در مصاحبه با رسانههای جمعی در سال ۱۳۸۷ (مقارن با سالروز ورود آزادگان به میهن اسلامی) گفته بود:«اعتقادات مذهبی و مکتبی سربازان ایرانی مهمترین عامل مقاومت آنها در مقابل فشارهای روحی، روانی و جسمی بعثیها بود. الان هر یک از ما به عنوان نماینده جمهوری اسلامی در هر جای دنیا که باشیم باید با نوع نگرش و رفتارمان اذهان عمومی را نسبت به مسائل ایدئولوژیکی نظام روشن کنیم. لذا وقتی به اسارت دشمن درآمدیم با تاسی به سیره اهل بیت(ع) و به خصوص حضرت موسی بن جعفر(ع)، تمسک به دین و اهداف آن و بررسی و تفکر در آن خود را از گزند ترفندهای دشمن حفظ کردیم.»حسین لشکری مردی که بهترین خاطرهاش از دوران اسارت، لیوان آب خنکی است که از سرباز عراقی در نوروز ۱۳۷۴میگیرد و۱۲ سال در حسرت دیدن یک برگ سبز، یک منظره و حسرت ۵ دقیقه آفتاب بود.
حسین لشکری بعدها در یادآوری دوران اسارت و تحمل شکنجهها و آزارهای آن دوران گفته است:«شکنجهها دو نوع بود، روانی و فیزیکی؛ بازجوییهای شدید، بیخوابی، توهین، شوک برقی، اعدام صوری. امام(ره) گفتند که جنگ برای ما نعمت است، من در اسارت معنی این را فهمیدم، من در اسارت، زندگی را دوباره شناختم، خدا را دوباره شناختم، خودم را دوباره شناختم.»اولین اسیر و آخرین آزاده هشت سال دفاع مقدس شهید سرلشکر خلبان حسین لشکری، وقتی اسیر شد ۲۸ ساله بود، وقتی به میهمن عزیزمان ایران اسلامی بازگشت ۴۶ سال از عمرش میگذشت. در هنگام اسارت فرزند حسین لشکری، حدود چهار ماهه بوده و وقتی پدر به میهن اسلامی برگشت دانشجوی دندانپزشکی بود.در ادامه به گوشه کوچکی از خاطرات شهید آزاده سرافزار سرلشکر خلبان حسین لشکری که در قالب کتاب۶۴۱۰ توسط انتشارات آجا منتشر شده است و جزئیات ۱۸ سال اسارت این شهید آزاده را از زبان خودش چاپ نموده اشاره میشود.
روایت دوران اسارت و آزادی از زبان سید الاسراء
ساعت ۱۱ صبح روز ۱۲ خرداد ۱۳۷۴ داخل سلول نشسته و مشغول خواندن قرآن بودم که درب سلول باز شد. ابوفرح نماینده استخبارات و مسئول من، با چهرهای خندان و در حالی که در دستانش میوه و عصاره پرتغال و شیرینی بود، وارد شد. پس از سلام و احوالپرسی گفت فردا قرار است جایی برویم و به نگهبان گفت: بگو سلمانی(آرایشگر) بیاید.چند لحظه بعد سلمانی با وسایلش در سلول حاضر بود. ابوفرح به سلمانی گفت سر و صورت ابوعلی(حسین لشکری) را خوب اصلاح کن که فردا ملاقات مهمی دارد!.
ابوفرح گفت:
– فردا ساعت ۸ آماده باش و رفت.
آن شب اصلاً نتوانستم به درستی بخوابم. دائم در این فکر بودم که کجا قرار است بروم؟
زیر لب حمد و سوره میخواندم و میگفتم: خدایا پناه بر تو…
ساعت ۸ فردا ابوفرح و نگهبان وارد سلول شدند. حولهای که موقع هواخوری روی سرم می انداختم را به عنوان بستن چشم روی سر و صورتم انداختند و از سلولم بیرون آمدیم.ابوفرح در عقب ماشین را باز کرد و هر دو سوار شدیم. پس از آن که از منطقه الرشید کاملاً دور شدیم، ابوفرح حوله را از روی سر و صورت من برداشت. تازه متوجه شدم که سه تا ماشین هستند. یکی در جلو و دیگری پشت سرمان.بین راه ابوفرح مقبرههای امام موسی کاظم(ع) و امام جواد(ع) را به من نشان داد.جلوی یک پادگان نظامی توقف کردیم. جوانی حدود ۳۳ ساله با یک ماشین تویوتای سفید در کنار ماشین ما ایستاد. روی پلاک ماشین او نوشته شده بود “صلیب الاحمر حولی” (صلیب سرخ بینالمللی)در دلم کمی امیدوار شدم و نور امیدی در دلم روشن شد و پیش خودم گفتم که عراقیها میخواهند مرا به نماینده صلیب سرخ نشان بدهند. مرا وارد یک اتاق در همان پادگان کردند و نماینده صلیب سرخ خودش را “مارک فیشر” معرفی کرد.در حالی که خنده بر لبهای من نشسته بود گفتم: من حسین لشکری اولین خلبان اسیر ایرانی هستم.لحظاتی بعد سرلشکر حسن رئیس کمیته قربانیان جنگ وارد شد. کمی بعد مارک فیشر از او خواست که با من تنها صحبت کند. وقتی تنها شدیم من سیم برق ضبط صوت را که روی میز بود از پریز کشیدم و داخل قفسه و کمد را کاملاً جست و جو کردم.
مارک فیشر به من گفت، خوب از عراقیها تجربه کسب کردهای.
گفتم:” گرچه مهم نیست ولی احتیاط را باید در نظر گرفت.”
پس از کمی گفتوگو، من خلاصهای از زندگیام را در عراق برای مارک تعریف کردم. سپس مشخصات کامل و آدرس منزل تهران من را مارک خواست. چون نمیدانستم در این ۱۶ سال اسارت آدرس منزل مان در تهران شاید عوض شده باشد، پس آدرس خدمات نیروی هوایی را به مارک فیشر دادم.
مارک یک برگ کاغذ نامه فرم صلیب سرخ را درآورد و به من داد، گفت:می توانی برای خانواده ات نامه بنویسی.اگرچه از خوشحالی در پوستم نمی گنجیدم، ولی سعی کردم ظاهرم را حفظ کنم و آرام و متین باشم.آن قدر حرف داشتم که برای خانواده ام بزنم ولی باید همه را در چند جمله خلاصه میکردم. به هر زحمتی که بود چند خطی نوشتم و به دست مارک سپردم. بعد از تمام شدن ملاقات، مسئول استخبارات عراق(سرهنگ ثابت) نامه مرا از مارک گرفت و مطالعه کرد تا از نظر امنیتی مشکلی نداشته باشد.هنگام خداحافظی مارک فیشر کارت ویزیت خودش را که از طرف صلیب سرخ جهانی بود به من داد و گفت: این را همراه خودت داشته باش.
سر و صورت مرا با همان حوله پوشیدند و سوار همان ماشین هایی که با آن آمده بودیم شدیم و راه رفته را برگشتیم و وارد سلول خودم شدم. جواب اولین نامه من از ایران تقریباً ۲۵خرداد ماه۱۳۷۴ به عراق رسید ولی ۶ تیر ماه ۱۳۷۴آن را به من دادند که در آن دو قطعه عکس بود. وقتی نامه را گرفتم دلم داشت از جای خودش کنده می شد و صبرم به اتمام رسیده بود. اول عکسها را نگاه کردم. عکس اول همسرم بود که در کنار پسرم که دیگر مرد جوانی شده بود ایستاده بود. نمی توانستم باور کنم این جوان همان پسر ۴ ماهه ای است که وقتی از او جدا شدم حتی نمی توانست درست بنشیند.»