مانعزدایی از طبقات پایین سازمانهای دولتی آغاز شود
از چند سال گذشته به این سو، ما در ایران با رشد بنگاهها و سازمانهایی که مأموریتشان تولید موانع بوده ،روبه رو هستیم. سازمانهایی که بدون آشکار ساختن هویت و قدرت خود با لابی کردن موفق شدهاند بر بسیاری از قانونگذاران تاثیر داشته باشند، روند آن را کنترل کرده و اگر جایی مجوز آنها لازم نیست صرفاً به دلیل قدرت نمایی و نمایش وجود حضور یابند.وجود چند میلیون کارمند و مسئول در بخش دولتی واقعاً چه تأثیری دارد؟ آیا غیراز این است که این افراد باید شغل داشته و مشغول باشند؟ اشتغال زایی برای این طبقه یعنی مانع زایی و دولت فربه برای نشان دادن خود مجبور به انجام این فرآیند است؛ بنابراین در فضای داخلی و هر امری با موانع بسیار زیادی روبهرو هستیم.
جوانگرایی؛ راهکار مطمئن
در چند سال گذشته، به شخصه دریافتهام که در بسیاری از سازمانها و ارگانها به خصوص پس از تغییر نسل در میان مدیران ارشد دولتی و وقوع جوانگرایی، رویکرد مانع زدایی به سازمان و روند کار وارد شده است. این مدیران به جای انتظار برای تعیین تکلیف توسط قانون که تاکنون هیچگاه برای پاسخ به نیازهای لحظهای صنعت، بخش خصوصی، فناوری و کارآفرینان به روز نبوده است، تلاش کردند که خود با مدیریت فرآیندها و تدبیر در عملکرد خود کارها را تسهیل کنند.
از این رو با تأمل بیشتر دراین مورد در مییابیم که بسیاری از این افراد را در سطح معاونان ریاست جمهور، وزیران و حتی مدیرکل داشتهایم که با برقراری ارتباط، شبکهسازی مستمر با بخش خصوصی و شنیدن مشکلات آنها اگر نمیتوانستند قانون را تغییر دهند، تلاش کردهاند حتی با چند دستخط کار را انجام دهند و به سهم خود تغییر ایجاد کنند.من بارها از نمایندگان بخش خصوصی شنیدم که بابت تسهیل کارنامههای دریافت شده و حتی در مجامع مدنی و انجمنها بارها تلاش شد که از مسیر نامهنگاری و تنظیم دستورالعملهای جمعی برای اخذ راهکار در یک مشکل اقدام کنیم که حتی پس از موفقیت در دریافت راهکار متأسفانه دستور در عمل اجرایی نشد. در دو سال گذشته به ویژه با موج بزرگی از دستورهایی که فاقد ارکان اجرایی لازم بودهاند برخورد داشتم.
در چند مورد نیز برای خودم پیش آمده که دستور یکی از معاونتهای ریاست جمهوری را داشتم اما وقتی در چارت سازمانی آن معاونت دقیق شدم ،دریافتم که آن اولین کارمندی که باید برای انجام کار برگه را امضاء کند به دلیل عادت روتین کار خود، ترس از مواخذه شدن برای اجرای آئین نامه جدید و تغییر در روند کار یا حتی براساس صلاحدید شخصی خود نمیخواهد کار انجام شود و به همین دلیل کل فرآیند یک مجموعه زمین میماند و هزینه زیادی در این مسیر تلف میشود. همچنین از نظر دور نداشته باشیم که این مسیر غلط در اجرا نشدن دستورالعمل و بخشنامه ابلاغی به گوش مدیر اصلی نمیرسد. به عبارت دیگر بسیاری از دستورهای صادره، ابلاغها و آئین نامههای مدیران ارشد در سیستم اداری فاقد ضمانت اجرایی هستند.
سراغ آبدارچی برویم
در جایی دیگر، بارها از بسیاری بزرگان و صنعتگران پیشکسوت کشور از جمله پدرم شنیدهام که باید براساس رویههای موجود در کشورعمل کنم و این شکل مطالبهگری و به چالش کشیدن سیستم اداری در کشور ما نفسگیر و از بین برنده است. در واقع، تغییر فقط در صورت تغییر نسل و روی کار آمدن افرادی که اراده به تغییر دارند و حاضر هستند برای آن هزینه و تلاش کنند، به وقوع میپیوندد.پدرم همیشه به شوخی ضرب المثلی را بیان میکنند از این قرار «کاری که بخواهد توسط مدیر بالایی و فلان معاون وزیر انجام شود سخت و محال است، اما اگر برای انجام کاری بسیار دشوارتر و نشدنیتر سراغ آبدارچی یک سازمان یا اداره بروید و از او راهنمایی بگیرید، کار سریعاً انجام میشود.» استدلال این ضرب المثل هم آنگونه که همه میدانیم آگاهی آبدارچی اداره از تمامی اتاقها و روند انجام کار است. اینکه خاطر آبدارچی برای همه عزیز هست و همه برای او کار انجام میدهند. شاید این حرف خندهدار باشد اما اگر بخواهیم بپذیریم که کشور ما جایی است که با رانت اداره می شود، مبارزه با رانت و ساختار رانتی فقط انسان را عقب میاندازد، فرصت و انرژی او را به هدر میبرد. انسان در مبارزه با این معضل و در مسیر مأیوس میشود و باید کسبوکار خود را به گوشهای گذارد؛ در حالی که افراد یا شرکتهایی که از این رانت مولد در قالب مشروع و بدون تضییع حق دیگران استفاده میکنند و با شبکهسازی لابیگری مناسبی کردهاند ،موفقتر هستند. در واقع، اگر بپذیریم برای ایجاد تغییر و انجام فرآیندها به جای تلاش در طبقه بالا چارت حاکمیتی به سراغ طبقات پایین حاکمیت برویم، موفق تر خواهیم بود. به بیانی سادهتر، فرهنگ سازمانی باید در آخر چارت سازمانی دولت تغییر کند.