یادداشت

فساد، مبارزه با فرد یا مبارزه با سیستم

تفاوت میان دوگانه «زنده ماندن» و «زندگی کردن» در ابعاد مختلفی قابل مشاهده است. این‌که منشاء فساد را چه ببینیم، همان نقطه آغازین تفاوت نگاه‌ها در مواجهه با فساد می‌شود.

در نگاهی که فرد فاسد منشاء فساد دانسته می‌شود (نگاه فردگرایانه)،  مواجهه با فساد هم در حد مقابله با افراد فاسد و شناسایی فاسد کاهش می‌یابد. اما در نگاه سیستمی و جمع‌گرایانه به فساد است که فساد نتیجه ناکارآمدی سیستمی و فرآیندهای نادرست دانسته می‌شود. به این ترتیب در نگاه سیستمی برای اصلاح فساد، نیاز به اصلاح فرآیندها و شیوه‌های حکمرانی است؛ اگر فرآیندهای فسادزا اصلاح شوند؛ بدون نیاز به انگیزه‌های اخلاقی و دینی هم فساد به صورت سیستماتیک کاهش خواهد یافت.

این زاویه نگاه، همان زاویه‌ای‌ست که تفاوت «زنده ماندن» و  «زندگی کردن» را در موضوع فساد نشان می‌دهد.

در نگاه «زنده ماندن» چون این پیش‌فرض وجود دارد که «فرد فاسد عامل فساد است»؛ ۳ نتیجه زیر از مبارزه با فساد به بار می‌آید:

۱- اولین نتیجه فردی دیدن فساد، «رفتار منفعل در برابر فساد» است. به جای ایجاد سازوکارهای پیش‌گیری از فساد به سازوکارهای مقابله با فرد فاسد، آن هم پس از فسادی که رخ داده است،  روی آورده می‌شود. در حقیقت در این نگاه «مبارزه با فساد» وجود ندارد؛ بلکه «مبارزه با فاسد» است که جایگزین آن شده است.

به همین دلیل است که با هر پروژه سلطان‌گیری یا محاکمه‌ یک فاسد، وضعیت ایران در شاخص «ادراک از فساد» در جهان نه تنها کاهش نمی‌یابد، بلکه در همین سال‌های اخیر افزایش هم یافته است. یعنی مردم درک‌شان از فساد کاهش نیافته است،  بلکه بیش از گذشته آن را احساس می‌کنند.

۲- نتیجه بعدی فردی دیدن فساد، افزایش نگاه امنیتی است. چون فساد حاصل افراد فاسد است؛ کافی است افراد فاسد یا در معرض فساد را زیر چتر امنیتی برد، آن‌وقت است که فساد کاهش می‌یابد و هیچ‌وقت توجه نمی‌شود که این امر نیز خود زاینده فسادهای جدید خواهد بود. این نگاه، ایده‌آل غیرممکنی را می‌جوید یعنی معصوم‌ترین افراد برای مدیریت و شهروندانی معصوم هم برای مدیریت‌شدن!

۳- نمی‌توان این نتیجه شیرین را نادیده گرفت که فقط از دل مبارزه با فاسد است که قهرمان بیرون می‌آید. در این رویکرد می‌توان قهرمانِ مبارزه با فساد داشت و برایش دست زد. بی آن‌که رنج، سختی و فشارِ زمانِ لازم برای مقابله با ساختارها، قوانین و سیستم فسادپرور را به جان خرید.

اما در نگاه «زندگی کردن» می‌پذیریم که انسان‌ها همه ممکن است گرفتار فساد شوند؛ انسان بودن یعنی خطا کردن. پس راه‌حل آن است که فرآیندهایی که فساد را امکان‌پذیر می‌کنند، حذف شوند و این یعنی پرداختن به این عوامل:

۱- کاهش امکان رانت‌جویی اولین راه مقابله با فساد است. حذف امضاهای طلایی و حذف معافیت‌های مختلف قانونی. کاهش هر استثنایی، چه به اسم محرومین باشد و چه به نام‌های دیگر! هر دو می‌توانند زمینه‌ساز فساد باشند. داشتن قوانینی محکم، شفاف و سازگار با سازوکارهای سیستم‌های اجرایی که استثناپذیر نیستند و در نهایت از اجرای آن‌ها هرگز عدول نخواهد شد.

۲- افزایش شفافیت به همراه خود، نظارت عمومی را ارتقاء می‌دهد؛ شفافیتی که توسط همه بازیگران اعمال شود. نمی‌شود ادعای مقابله با فساد را داشت، اما داده‌های نهادهای خود را شفاف نکرد.

۳-کاهش مداخله دولت در بازار هم به معنای کاهش امکان سوءاستفاده از پست‌های مدیریتی است. هرچه یک مدیر دولتی امکان مداخله کمتری بیابد؛ امکان فساد نیز کاهش می‌یابد. به عبارت دیگر هر مداخله‌ای (از جمله تعیین دستوری قیمت) که اغلب با شعار مبارزه با فساد یا دفاع از محرومین انجام می‌شود،  نه تنها کاهش‌دهنده فساد نیست؛ بلکه خودش زمینه‌ساز فسادهای بزرگ‌تر و آتی است.

۴-آزادسازی رسانه‌ها و سوت‌زن‌ها. این به معنای ایجاد ناامنی برای فساد است و همین کافی‌ست تا ریسک‌های فساد کاهش یابد. نه تنها هنوز لایحه قانون سوت‌زنی (دفاع از کسانی که فساد را آشکار می‌کنند و به اصطلاح سوت می‌زنند) توسط قوه قضائیه ارائه نشده است،  بلکه هر خبرنگاری که افشاکننده فسادی باشد بیشتر خود را در ناامنی می‌یابد تا عاملان فساد.

۵-کاهش تعارض منافع، گام جدی کشورهای موفق در کاهش فساد بوده است، نه توصیه‌های مذهبی و اخلاقی! به همین دلیل قانون تعارض منافع ضروری است.

مبارزه سیستمی با فساد، ممکنی‌ است که تنها با به جان خریدن سختی و کشیدن دندانِ طمعِ قهرمان‌پروری رقم خواهد خورد!

 

 

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا