در دنیای مدرن امروز رویکرد دنیای اقتصاد با تمام زوایای خشن و انعطاف ناپذیرش به شدت تغییر کرده است و با کمک گرفتن از دنیای روانشناسی و شناخت ابعاد رفتاری انسان به دنبال شناخت تصمیم گیری ها و انتخاب اوست. به بیان ساده تر، دنیای اقتصاد به دنبال بازاری است که خریدارهایش را می شناسد و بازخوردهای رفتاری مشتریانش را رصد می کند.
در واقع کارکردهای اقتصادی که ، به تنهایی به دنبال یکسری ریاضیات، اعداد، ارقام و نمودارهای از قبل پیش بینی و منطق گراست، نمی تواند بازخوردهای رفتاری مصرف کننده را نشان دهد و عملکرد موفق نتیجه محوری را شامل شود.
بررسی رفتار مشتریان در سطوح و شاخه های مختلف نشان می دهد که شرکت هایی که این انعطاف پذیری و شناخت رفتاری مشتریانشان را در استراتژی بازاریابی دست کم نمی گیرند، 85 درصد رشد فروش و 25 درصد حاشیه ی سود بیشتری نسبت به رقبای خود دارند. در واقع تلفیق اقتصاد و روانشناسی سبب می شود که تا اکثر تصمیمات غیرمنطقی اقتصادی افراد را توجیه کرد. به نوعی، بررسی ها نشان می دهد که افراد اجتماع، بارها استقبال و خریدهای شگفت انگیز داشته اند که با هیچ یک از منطق های اقتصادی سازگاری نداشته است. بنابراین، اگر انسان موجودی کاملا منطقی بود، باید به پیشنهادهای مشابه، واکنشی یکسان نشان می داد که در بسیاری از موارد رفتارهایی متناقض با این امر دیده شده است. شاید بارها از جلوی ویترین مغازه ها گذر کرده و با دیدن یک محصول زشت، این سوال را از خود پرسیده اید، که واقعا چه کسی این محصول را می خرد؟ و یا چه منطق اقتصادی می تواند، توجیه کننده ی فروش بیشتر محصولاتی با قیمت 99 هزار تومان باشد، تا 100 هزار تومان و یا صدها مورد از این قبیل.
در دنیای اقتصاد یا اینکه از نظر عقلانی، کم شدن قیمت اجناس باید رابطه ای مستقیم با افزایش فروش داشته باشد، اما این قانون همیشه هم صادق نیست و تنها شناخت درست مشتریان خارج قواعد خط کشی شده ی اقتصادی امکان پذیر است. در آزمایشی، دو کالای یکسان با کیفیت مشابه و برچسبهای متفاوت قیمتی به خریداران عرضه گردید. جالب است، بدانید که اکثر افراد، قهوه ی گران تر را برای خرید انتخاب کردند. خیلی از ما به داشتن حال خوب اهمیت بیشتری می دهیم.
به همین دلیل، برخی از مردم ترجیح می دهند به بازار بروند، تا کالایی را نسبت به روش اینترنتی ده هزار تومان، ارزان تر بخرند، حتی صرفنظر از وقت صرف شده و هزینه های رفت و آمد که همگی قیمت تمام شده را بالاتر می برد.
اینجاست که این موضوع قابل درک خواهد بود که چرا مردم، بعضی وقت ها تصمیمات نامعقول می گیرند و چرا ، چگونگی رفتارهای آن ها از پیش بینی های مدل های اقتصادی پیروی نمی کند.
چرا بیشتر مردم بر خلاف پیش بینی های علم و دنیای اقتصاد، وقتی کالایی گران می شود، برای خرید آن صف می بندند. قدر مسلم، انسان ها ،ربات نیستند و نمی توان رفتارهای آنها را طبق الگوهای از پیش تعیین شده ، بررسی نمود. اقتصاد انعطاف پذیر و منطبق بر رفتارها و هوش هیجانی انسان ها ،تلاش می کند که درک روانشناسان را به تجزیه و تحلیل های خشک و منطقی اقتصادی پیوند بزند و افراد را با اصلاح موانع شناختی و عاطفی، برای پیگیری علاقه ی شخصی خود به سوی رفتارهای سالم و منطقی تری رهنمون سازد.
کارآفرینان و استارت آپ های جوان باید با دقت بیشتری این حوزه را رصد کنند و به اهمیت انتخاب های هیجانی و احساسی مشتریان که در زیر مجموعه ی جدیدی از علم اقتصاد قرار می گیرد، توجه دو چندانی نشان دهند.