اشباع بودن بازار کار یک وضعیت اقتصادی است که در آن تعداد زیادی از افراد به دنبال شغل هستند، اما تعداد فرصت های شغلی کم است و کفاف تعداد جویندگان کار را نمی دهد. با ارائه ی چنین تعریفی و شرایط حال حاضر اشتغال کشور و با توجه به تغییرات سریع در فناوری و تحولات اقتصادی ، تطبیق سیستم آموزشی نظام آموزشی کشور با اشباع شدن بازار کار یکی از بحران هایی است که ما سال هاست با آن درگیریم.
بالاخص در چند سال اخیر با روند رو به پذیرش دانشجو در دانشگاه ها و عدم توجه به آموزش های کیفی بر اساس اشباع بودن بازار کار از جمله مسائلی است که در تشدید این موضوع نقش بسزایی دارد. بیکاری فارغ التحصیلان دانشگاهی با تحصیلات آکادمیک و دانش تئوریک بالا ولی سطح مهارت و تخصص پایین، نشانگر این واقعیت است که بازار کار بسیار هوشمندانه عمل می کند. متاسفانه بسیاری از رشته های دانشگاهی صرفا نظری بوده و گویی با مهارت و کارآفرینی بیگانه اند و در واقع یکی از مشکلات جامعه هم، همین رشته هایی هستند که دریافت مدرک شان به کار فارغ التحصیلان نمی آید.
چالش های تطبیق سیستم آموزشی با اشباع بودن بازار کار شامل نیازمندی های مهارتی، تراز توانمندی ها و نیازمندی های فرهنگی است. البته راهکارهای مختلفی برای تطبیق سیستم آموزشی با اشباع بودن بازار کار وجود دارد، مهارت های عمومی و تخصصی، تقویت همکاری بین صنعت و آموزش، ایجاد برنامههای آموزشی مبتنی بر نیازهای بازار کار و ارتقای فرهنگ کارآفرینی در جامعه می تواند جامعه ی فارغ التحصیلان را به سمت و سوی نیاز سنجی های بازارکار هدایت نماید. از اینرو نیازمندیهای مهارتی و راهکارهای تطبیق سیستم آموزشی با اشباع بازار کار به منظور تأمین نیازهای بازار کار پویا و اشباع ، بسیار حائز اهمیت هستند.
اما متاسفانه به جای اینکه مسائل مهارت های شغلی مورد نیاز جامعه و ارتباط بین صنعت و رشته های ملزوم دانشگاهی مورد توجه قرارگیرد، مباحث تئوریک تحصیلی و بعضا فاقد اهمیت ، اولویت تحصیل در دانشگاه هاست.
این عدم یافتن شغل مناسب و حتی پرداختن به شغل های غیر مرتبط با رشته ی تحصیلی و گاه کاذب جامعه امروز را با مشکل مواجه کرده است. اگرچه آموزش عالی متولی و مسئول ایجاد شغل نیست، ولی در بازار شغل بی تاثیر نیست و با بازنگری در سیاست های خود می تواند تاثیرگذاری قابل توجهی در این مسئله داشته باشد.
توسعه برنامههای آموزشی مبتنی بر نیازهای بازار کار یکی از وظایف نظام آموزشی هر کشوری است. سیستم آموزشی باید به طور فعال با صنعت و بازار کار همکاری کند تا برنامههای آموزشی متناسب با نیازهای فعلی و آینده آن ها توسعه داده شود. تأکید هر چه بیشتر بر آموزش مهارت های فنی و حرفهای با توجه به نیازهای بازار کار و صنعت می تواند فرصت های شغلی را افزایش دهد. علاوه بر مهارتهای فنی، توسعه مهارتهای عمومی مانند مهارتهای ارتباطی، مدیریت زمان و تفکر انتقادی نیز در این حوزه تاثیرگذار است و می تواند افراد را برای ورود به بازارهای کار آماده نماید.
نبود تناسب میان تعداد فرصت های شغلی تخصصی ایجاد شده در جامعه و شمار دانش آموختگان نیز تطبیق سیستم آموزشی با اشباع بودن بازار کار نقش بسزایی دارد. در روزهایی که قبول شدگان کنکور در حال انتخاب رشته هستند و آمارها نشان می دهد که موسسات انتخاب رشته دهه ها میلیارد تومان گردش مالی خود را تنها در همین چند روز بدست می آورند، متاسفانه بسیاری از داوطلبان صرف نظر از آینده ی رشته ای که انتخاب کرده و بازار کار آن، تنها به فکر ورود به دانشگاه هستند. پذیرفتن تعداد زیادی از دانشجو در رشته های کم کاربرد امر مهمی است که توازن تطبیق سیستم آموزشی با اشباع بودن بازار کار را دچار اختلال می نماید.
به عبارتی ، درصدی از جمعیت فعال جامعه که به دلیل افزودن بر دانش و تخصص خود راهی دانشگاه ها
می شوند و این مسئله باعث تاخیر چند ساله آن ها در ورود به بازار کار می شود، به جای آنکه پس از فارغ التحصیل شدن وارد بازار کار شده و از علم و سرمایه ای که در این مدت هزینه نموده اند، بهره مند گردند، به درب های بسته ی بنگاه ها و واحدهای اقتصادی کشور بر می خورند. تطبیق سیستم آموزشی با اشباع بودن بازار کار می تواند یکی از راه حل های قطعی معضل بیکاری فارغ التحصیلان در کشور باشد، که بخش قابل توجه ای از بودجه های کشور صرف پرورش آن ها می شود و متاسفانه خروجی در خور و قابل توجهی ندارد.