آنچه در بخشی از قدرتهای جهانی میبینیم همین دیکتاتوری ناشی از خودپرستی است! امثال اسراییل و آمریکا به چنین درجه از ظلم ورزی رسیدهاند که نامی جز جنایت نمیتوان بر آن نهاد.
سوالات مبنایی در مورد طوفان الاقصی این است که چرا اتفاق افتاد؟ آیا انجام این عملیات نظامی ضروری بود؟ با توجه به احتمال آسیب دیدن بیشتر فلسطین در پاسخ طرف درگیر به این عملیات آیا باز درست بود چنین عملیاتی رخ دهد؟ نگارنده بر آن است پاسخی روشن به این سوالات بدهد.
مقدمه اینکه ما در برخی انسان ها شاهد خودخواهی و خودبینی هستیم، خودخواهی را می توانیم تلاش بسیار برای رسیدن به منفعت خود تعریف کرد و خودبینی را اینگونه دانست که خود را مقدم بر دیگران پنداشتن دست کم به صورت افراطی! وقتی این خودخواهی و خودبینی به صورت گروهی اتفاق می افتد یا حاکمیت پیدا می کند در حاکمان که حالا از یک فرد یا افراد بی قدرتی تبدیل یه صاحب قدرت هم شده است می شود همان کلمه ای که حتما شنیده ایم: استکبار!
استکبار یعنی خود را بزرگتر از دیگران و برتر از دیگران دیدن و به نوعی خودخواهی و خودبینی افراطی! در استکبار فرد یا حاکمیت مستکبر دیگران و قدرت های دیگر را میبیند ولی خود را بزرگتر و برتر از آنها میداند، با این اوصاف این خودبرتر بینی فارغ از واقعی بودنش یا توهمی بودنش باعث زورگویی و ظلم به دیگرانی که از او پایین تر هستند می شود تا همواره او را صاحب قدرت بالاتر بدانند و فرمانبرداری کنند و اینان در مقابل آنها که قدرت بالاتر دارند هم به گردنکشی میایستند و طغیان میکنند حتی به قیمت جانشان!
خب ما در عالم کنونی فقط با پدیده استکبار مواجه نیستیم! یک خوی تنها برتر دانستن خود هم وجود دارد! اینکه فقط من قدرت دارم! فقط من میتوانم هر کاری را انجام دهم! اینکه فقط من شایسته قدرتم که در این مورد اخیر تفاوتش با استکبار در این است که همانطور که بیان شد مستکبر دیگران را میبیند ولی خود را برتر میداند و همین باعث میشود او دست کم به برخی از سطوح قدرت دیگران کاری نداشته باشد و گیرش جایی باشد که دیگران بخواهند پا در کفشش کنند اما در قضیه دوم ماجرا، طرف فقط خودش را میبیند دیگری را نمیبیند و اصلا برای دیگران هیچ قدرتی قائل نیست! فقط خودم خودم و خودم و دیگر هیچ!
اسم این را میتوانیم خودپرستی بدانیم! نمونهاش هم فرعون را میتوان آورد به عنوان یک خودپرست، خود خداپندار و نتیجه چنین بیماری روانی اگر در عالم سیاست باشد میشود دیکتاتور. دیکتاتورها فقط ظلم نمیکنند بلکه آنها در نهایت قدرتی که دارند ظلم میکنند تا حدی که ظلم شان نام جنایت به خود میگیرد چرا که تحمل دیدن حتی کوچکترین قدرتی هم ندارند. حال آنچه در بخشی از قدرتهای جهانی میبینیم همین دیکتاتوری ناشی از خودپرستی است! امثال اسراییل و آمریکا به چنین درجه از ظلم ورزی رسیدهاند که نامی جز جنایت نمیتوان بر آن نهاد.
بیش از هفتاد سال است که این خوی دیکتاتوری اینها باعث پدید آمدن جنایات تلخ و وحشتناکی در فلسطین بودهایم حال که یک به جای سنگ، موشک خوردهاند و به خود آمدهاند که نه! ما تنها قدرت این جهان نیستیم بهشان برخورده و شوکه شدهاند و غافلگیر. اما خوی خودپرستی متاسفانه از دیکتاتورها انسانهایی میسازد که نه درست از نادرست را میفهمنند و پذیرش شکست را. از این رو بر ظلم شان و جنایات شان میافزایند! لذا این یک امر قابل پیشبینی است که پس از طوفان الاقصی شاهد گسترش جنایات اسراییل باشیم ولی این ایستادن در برابر ظلم یک قدرت دیکتاتوری و سیلی زدن به آن چنان انرژی بخش و شورآفرین است که تمام دشوارهای مضاعف راه پیش رو را برای انسان های جبهه مقاومت شیرین میکند.
از سویی دیگر دورویی آنان که دم از آزادی و حقوق بشر میزنند را برملا کرد! چرا بیش از هفتاد سال ظلم و بیداد بر فلسطینیان را دیدید ولی دم نزدید اینک با این سیلی دم از حقوق بشر میزنید! کدام بشر؟ کدام حقوق؟ دفاع اسراییل را لازم میدانید ولی دفاع مردم که در سرزمینشان هستند را نه! اصلا کدام حق دفاع؟ مگر نه اینکه اسراییل یک عمر است حمله میکند حال این طوفان الاقصی شده حمله؟ نه! طوفان الاقصی یک دفاع فلسطین در نبرد بیش از هفت دهه حمله اسراییل به آنها است.
لذا نکته مهم الان همین است که مقاومت در برابر دیکتاتوری ها فی النفسه پیروزی است! و از آنجا که طوفان الاقصی آغاز تحول غافلگیرکننده در عرصه این مقاومت است تاریخ ساز و تحول آفرین است. با توجه به آنچه که بیان آن رفت باید طوفان الاقصی را به خوبی ستود و از جبهه مقاومت تجلیل کرد اما به نظر میرسد راه حلی که بتواند این تضاد طولانی را از بین ببرد همان باشد که پیشتر نیز بود یعنی برگزاری انتخابات با حضور مردم فلسطین برای تعیین سرنوشت خودشان و با غیر این راه، مسئله پا برجا خواهد ماند.
البته بیان این مهم نیز ضروری است که اگر سیاستمداران و همپیمانان اسرائیل اندکی عقل به خرج دهند خواهند فهمید که دوران جاده یک طرفه مقابله با فلسطین تمام شده و دیگر با پرتاپ سنگ طرف نیستند لذا با پذیرش این واقعیت به جای ادامه جنایتها و خون ریزیهایشان سعی در پذیرش واقعیت ماجرا یعنی پایان قدرت دیکتاتوریشان راه را برای تحقق پایان وضعیت موجود با روشی که بیان شد گام بردارند.