در زمانهای که هنوز رسانهها ابداع نشده بودند یعنی در عصر باستان، جشنها اصلیترین رسانه اجتماعی بودند، برای همین بود که برای هر فصل، تغییرات آب و هوایی، برداشت محصول و … حتی در برخی فرهنگها به تعداد ماههای سال جشن و مناسبت وجود داشت. مردم به بهانه جشن گِرد هم میآمدند تا در جریان اخبار و وقایع قرار بگیرند، دولتها هم از این جشنها برای رساندن پیام خود به مردم استفاده میکردند، اما کمکم این جشنها بار دیگری را نیز بر دوش کشیدند و آن بار آیینها بود، جشنها به همان دلیل که رسانه بودند تبدیل به بستر تقویت آیینها شدند، کمکم رنگ و بوی تقدس نیز گرفتند تا جایی که زیر سؤال بردن این مناسبتها و جشنها مساوی بود با طرد شدن و شماتت شنیدن و چنان است که این تقدس هنوز هم پابرجاست.
امروزه عید نوروز یکی از آیینهای ساکنان ایرانشهر یا همان گستره جغرافیایی فلات ایران است، آداب و رسومش به عنوان یک اصل در بین دولتها و ملتها پذیرفتهشده و حتی تغییرات سیاسی و ایدئولوژیک هم نتوانسته بر شالوده محکم رسوم و آیینهای نوروزی خللی وارد کند، یلدا هم بخشی از همین مناسبتهای آیینی است، آیین از آن جهت که شهروندان ایرانشهر حسی قدسی و دور از خدشه بدان پیدا کردهاند تا جایی که اگر پژوهشگری پیدا شود و در اسم یا رسوم آن با ارجاع به گذشته نقبی دیگر بزند و بخواهد مسیر فکری دیگری بگشاید، با مقاومتی محکم از جانب جامعه روبرو خواهد شد. همین حس سرسپردگی جامعه ایرانی به آیینهای یلدایی، فرصتی بزرگ است که باید قدر آن را شناخت و ارجش را پاس داشت.
یلدا اگرچه امروزه مانند آنچه در نزد نیاکان ما بود، یک رسانه نیست و همانند قرنهای نزدیکتر مملو از آیینها و مناسک دینی نیست، ولی هنوز یک بهانه مهم است برای پاسداشت میراث گذشتگان و نفسی تازه کشیدن در دل روزمرگی جوامع شهری.
شاید در روستاهای کوچک که بافت فرهنگی گذشته را حفظ کردهاند عروسیها، عزاداریها و بهانههای کوچکتر هر بار تنوعی به روزمرگی زندگی امروزی بدهد اما در زندگی شهری، ما دچار رخوت روزمرگی هستیم، عروسیها کم شده و عزاها به چند مجلس رسمی تقلیل پیدا کرده، ما عهدمان را با خویشتن هم گم کردهایم چه برسد با خویشاوندان دور و نزدیک، گاهی حتی فراموش میکنیم جشن کوچکی برای خودمان بگیریم و یک روز در هفته یا در ماه از روزمرگی کار و خرید و خور و خواب بیرون بیاییم، اما شب یلدا در ابتدای زمستان بهانهای است تا یاد خودمان کنیم، به این بیاندیشیم که سه چارک از سال رفت و ما غافل بودیم، اگر کار فراموششدهای داریم حالا وقت آن است، اگر خویشاوند فراموششده داریم باید یادش کنیم، اگر با پدر و مادر و اهل و عیالمان وقت نگذراندیم، حالا وقتش است.
شب یلدا اگر پشتوانه تاریخی و فرهنگی هم نداشت، اگر یادگار نیاکان و اجدادمان هم نبود، اگر بهانه سخنسرایی شاعران کهن ایرانزمین هم نبود، اگر یادگاری از اعصار باستان هم نبود باز همینکه بهانه نو شدن دیدارها و تازه شدن لبخندها و آشتی انسان گرفتار در روزمرگی با موسیقی و شعر و داستان است، میتوانست یک گنجینه عظیم برای جامعه ایرانی باشد، گنجینهای که باید اهل فرهنگ و هنر پاسبان راستینش باشند.