تعظیم قرآن و تکریم اهلبیت(ع) در روز «مباهَلَه»
طليعه طلايينِ روز بيست و چهارم ذىحجّه، همان صبحى است كه پيامبر عزيزمان صلىاللهعليهوآله، رسولِ مِهر و لبخند، پا به ميدانِ نبرد با بزرگان مسيحيّت نهادند… آمدند تا با يكديگر «مباهَلَه» كنند؛ يعنى هر دو طرف دعا كنند و از خداى يكتا بخواهند تا هر كس حقّ است دعايش اجابت شود و هر كه ناراست و كژ انديش و دروغ پيشه است، رسوا شود و عذابِ عظيمِ الهى بَر او فرو ريزد.
بىگمان يكى از حوادثِ برجسته تاريخ اسلام كه هشتاد و چند آيه از سوره آل عمران، پيرامون آن نازل شده است، ماجراى «مباهَلَه» است.
واقعه شگفتانگيزى كه در اهمّيّت، اگر هم سطح با حماسه پر شُكوه «غدير» نباشد، از آن، كم اهمّيّتتر نيست. زيرا «مباهَلَه» زيربناىِ «غـدير» است و پيش از جريان غدير، خداى سبحان در قرآن، به روشنى، وجود مباركِ اميرمؤمنان
«على بن ابيطالب عليهالسلام» را به منزله «نَفْس و خودِ» پيامبر صلىاللهعليهوآله ياد كرده است، و اين عطيّه الهى و فضيلت عظمى را به آن حضرت اختصاص داده است. «پس هر كه در اين باره [كه عيسى پسر خدا نيست] پس از علم و دانشى كه به تو رسيده [باز] با تو محاجّه و ستيزه كند، بگو: بياييد؛ ما پسرانمان و شما هم پسرانتان، و ما زنانمان و شما هم زنانتان، و ما جانهايمان و شما هم جانهايتان را بياوريد، سپس مباهَلَه كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم». پيامبر اسلام صلىاللهعليهوآله پس از فتح مكّه، در شوّالِ سال نُهم هجرت، به فرمان خداوند، دستور تنظيمِ نامهاى براى دعوتِ نجرانىها به اسلام را صادر فرمودند. مخاطب پيامبر صلىاللهعليهوآله عالمانِ بزرگى بودند كه يك حكومت دينى مسيحى را اداره مىكردند.
اُسقف [= كشيش] اعظم با مطالعه نامه، تصميم به مشورت مىگيرد. پس از تبادل نظر، مجلسِ بسيار بزرگى در كليساى اعظم برپا شد.
ابتدا اُسقف اعظم، نامه پيامبر صلىاللهعليهوآله را براى مردم قرائت كرد تا نظرات خود را اعلام كنند.
يكى از علماى بزرگ مسيحى به نام «حارثه» تحقيق درباره حقّانيّت پيامبر صلىاللهعليهوآله را مطرح نمود.
اُسقف اعظم فرمان داد تا فرازهايى از صحيفه آدم، صحيفه ابراهيم، صحيفه شيث عليهمالسلام، تورات و اِنجيل كه در
آنها ذكر محمّد و آلِ محمّد عليهمالسلام به صراحت آمده بود، براى جمعيّتِ حاضر در كليسا خوانده شود.
با قرائت صُحُف و كُتبِ انبياى پيشين، بر همه روشن شد كه به تصريحِ آن متون، پيامبر صلىاللهعليهوآله از نسل ابراهيم و اسماعيل عليهماالسلام است، و نسلِ وى، از دخترِ اوست. و آن كه خاتَم پيامبران است نامش «محمّد» و نام ديگر او «احمد» است. دين او جهانى است و اختصاصى به فرزندانِ اسماعيل ندارد؛ و آنكه منجى بشريّت است، و جهان را پُر از «عدالت» مىكند، آخرين فرزند و دوازدهمين جانشين از نسلِ اوست.
پس از قرائتِ اين متون، شُبهافكنان و مُنكِران مغلوب شدند ولى باز هم تسليم نشدند. آنگاه به سرپرستى اُسقف اعظم به مدينه آمدند تا از نزديكْ پيامبرِ خاتم صلىاللهعليهوآله را ببينند و رفتار و گفتار او را با اوصافى كه در كتابهايشان يافته بودند، بسنجند. امّا تا سه روز، نَه رسول خدا صلىاللهعليهوآله درباره موضوع اصلى با آنان سخن فرمود و نَه آنان با رسول خدا صلىاللهعليهوآله گفتوگويى كردند.
در روز سوّم، رسول خدا صلىاللهعليهوآله ايشان را به اسلام دعوت كرد. امّا آنها ضمن اعتراف به تطبيق خصوصيّاتِ آن حضرت با ويژگىهاىِ مذكور در اِنجيل، به بهانه «انكارِ الوهيّت عيسى» از پذيرش دينِ اسلام خوددارى كردند.
پيامبر صلىاللهعليهوآله در اين باره با آنان مناظره فرمود. امّا منكِران باز هم بَراهينِ روشنِ آن حضرت را نپذيرفتند و
پيشنهاد مباهَلَه را مطرح ساختند.
در اين هنگامه، خداى متعال، «آيه مباهَلَه» را بر پيامبر صلىاللهعليهوآله فرو فرستاد. رسول خدا نيزآنچه را كه بر او نازل شده بود، بر آنان قرائت كرد و فرمود: «خداوند به من فرمان داده است كه اگر بر سخن خود پاى فشرديد، درخواستتان را اجابت كنم و با شما مباهَلَه نمايم».
دو تَن از مسيحيان نجران كه بيش از همه به حقيقت واقف بودند و از مباهَلَه وحشت داشتند، به همراهانِ خود گفتند:
«اگر با اصحاب و قوم خود به مباهَلَه با ما آمد، با او مباهَلَه مىكنيم، زيرا اين دليل است كه او پيامبر نيست. امّا اگر فقط با اهلبيتش به مباهَلَه بيايد با او مباهَلَه نمىكنيم؛ چرا كه او اهلبيتش را در معرضِ خطر قرار نمىدهد مگر آنكه از راستگو بودنِ خود مطمئن باشد». اين سخن، مورد تأييد اُسقف اعظم قرار گرفت.
خداى متعال، آرايشِ سپاه اسلام را در برابر صفآرايى مِهتران مسيحيان نَجران، خود به عهده گرفت. لذا آيه مباهَلَه، دستورالعمل پيامبر صلىاللهعليهوآله قرار مىگيرد و بايد «پسران» و «زنان» و «نفْـسِ» خود را به دلالتِ آيه « أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ » به آوردگاهِ سِترگِ مباهَلَه، همراه خود بياورد.
با طلوعِ آفتابِ روزِ سه شنبه 24 ذىالحجّة سال نُهم هجرى، مطابق با سال 631 ميلادى، پيامبر صلىاللهعليهوآله به سوى محلّ مباهَلَه، درحالىكه اميرمؤمنان عليهالسلام به منزله «نفْـسِ پيامبر» دوشادوش و دست در دست راستِ پيامبر صلىاللهعليهوآله و امام حسن عليهالسلام در سَمت چپ پيامبر صلىاللهعليهوآله و امام حسين عليهالسلام در آغوش پيامبر، و همه گِرداگِرد شمعِ بىمانند جمعِ آفرينش؛ ريحانه ملكوت، حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام حركت كردند تا به همآوردى با بزرگان نصارا، آمينگوىِ دعاىِ محمّد مصطفى صلىاللهعليهوآله باشند.
پنج تَن اطهار عليهمالسلام در هالهاى از نور، آرام آرام پيش مىآمدند. هستى، چنان غَرقِ تماشايِشان بود كه انگار خداوند، بهشت را به معرضِ تماشا گذاشته است. پنج تن اصحاب كِسا عليهمالسلام به محل تعيين شده رسيدند و زير عبا ايستادند. پيامبر، دستِ راست خود را به سوى آسمان گرفت. سپس انگشتان را از هم باز كرد و در همان حال فرمود:
«خدايا، اينان اهلبيت من و خاصّانِ من هستند. هرگونه بدى را از ايشان دور كن و آنان را پاك گردان.
خدايا، اين ـ على ـ منظور از «نفسى» است؛ و او نزد من همتاىِ نفْسِ من است. خدايا، اين ـ فاطمه ـ منظور از «نسائى» است و او افضلِ زنانِ جهان است. خدايا، اين ـ حَسن و حُسين ـ دو فرزند و نوه من هستند. من با هر كس كه با اينان جنگ كند، روى جنگ دارم و با هر كس كه با اينان دوست باشد، دوستم».
هنوز مباهَلَه انجام نشده است، امّا آثارِ غضبِ الهى ظاهر گشته و عذاب درحال نازل شدن مىباشد. دو نفر از سران مسیحیان نزد پيامبر صلىاللهعليهوآله آمدند و پرسيدند: اى ابوالقاسم، به وسيله چه كسانى با ما مباهَلَه مىكنى؟ حضرت فرمودند: «به وسيله بهترين مردم روى زمين و عزيزترين آنها نزد خداوند عزّوجلّ».
سپس پيامبر صلىاللهعليهوآله به على و فاطمه و حسن و حسين عليهمالسلام اشاره كرده و فرمود: «به وسيله اينان». دگربار فرمودند: «آيا لحظاتى پيش اين مطلب را به شما خبر ندادم؟ بلى، قسم به آنكه مرا به حقّ مبعوث كرده، دستور داده شدهام به وسيله اينان با شما مباهَلَه كنم. اينان هستند پسران و زنان و نفسِ ما».
از اينرو، به دستورِ اُسقف اعظم، تصميمِ قطعى نجرانيان بر تَركِ مباهَلَه و قبولِ ماليات (= جزيه) بين خودشان تصويب شد…
هنگامىكه پيامبر صلىاللهعليهوآله و اهلبيت عليهمالسلام با همراهى مردم از جايگاه مباهَلَه به مسجد رسيدند، جناب جبرئيل نازل شد و اين پيام آسمانى را عرضه داشت: «يا محمّد، پروردگار عزّوجلّ به تو سلام مىرساند و مىگويد:… اى احمد، به عزّت و جلالم سوگند، اگر تو با كسانى از اهلبيتت كه در زير كِساء بودند با همه اهلِ آسمان و زمين و مخلوقات، مباهَلَه مىكردى، آسمان تكّهتكّه مىشد و كوهها قطعهقطعه مىگشت و زمين از هم گسيخته مىشد و هرگز آرام نمىگرفت مگر آنكه من اراده مىكردم».
پيامبر صلىاللهعليهوآله با شنيدن اين پيامِ الهى، به سجده درآمد و چهره بر خاك ساييد. سپس دستانش را بلند كرد و در آن حال، سه بار فرمودند: «شُكر خدايى را كه نعمت مىدهد». سپس فرمود: «لعنت ابدى خدا تا روز قيامت بر كسانى كه بر شما اهلبيت ظلم كنند، و در اجرى كه خداوند بر آنان واجب كرده نسبت به من كوتاهى كنند».
روزِ فرخنده «مباهَلَه»، قبل از هر چيز، با احياى نبوّت و ولايت، پُر شُكوهترين و شگفتانگيزترين جلوه از حقيقتِ جاودانى و جهانىِ اسلام، يعنى «نبوّت و خاتميّتِ نبوى» و «ولايت و امامتِ عَلَوى» است.
در روز مباهَلَه، از يكسو، حقّانيّتِ اسلام بر ديگرِ اديان و عقايدِ تاريخ ثابت شد، و از ديگر سو؛ كادرِ رهبرىِ اين عقيدتِ انسانى تا پايان روزگار تعيين گرديد.
آيه مباهَلَه، عالىترين مدرك براى حقّانيّتِ امامت و خلافتِ بلافصل على عليهالسلام بعد از شهادت جانسوز رسول اكرم صلىاللهعليهوآله مىباشد، و نيز واضحترين دليل بر فضيلت اميرمؤمنان «على بن ابى طالب عليهالسلام» است. زيرا خداوند به پيامبر دستور مىدهد كه نفْسِ خود را براى مباهَلَه دعوت كن. بديهى است كه مراد از نفْسِ پيامبر صلىاللهعليهوآله، شخصى غير از خود آن حضرت است، و او ـ على عليهالسلام ـ در همه فضايل و كمالات، ـ غير از نبوّت ـ همرتبه پيامبر و مساوى با ايشان است.
امام هشتم، حضرت رضا عليهالسلام آيه مباهَلَه را از جهتِ دلالت بر امامتِ اميرمؤمنان عليهالسلام بهترين و روشنترين آيه در قرآن دانستهاند و با استناد به اين آيه و عملِ رسول خدا صلىاللهعليهوآله پس از نزول آن، ثابت مىكنند كه اميرمؤمنان عليهالسلام؛ «نفْـسِ پيامبر» و با «فضيلتترين خلقِ خدا» پس از پيامبر صلىاللهعليهوآله مىباشند.
اميرمؤمنان على عليهالسلام، در شوراى شش نفرهاى كه خلیفه دوم براى انتخاب خليفه پس از خود ترتيب داده بود، براى يادآورى حقّ و حقّانيّتِ خود به حاضران، به ماجراىِ نزولِ آيه شريفه مباهَلَه اشاره كردند و خطاب به اعضاى شورا فرمودند: «آيا احدى هست كه در اين فضيلت با من شريك باشد؟» همه اعضاى شورا اعتراف كردند كه اين آيه در شأن حضرتش نازل شده است.
ماجراى شكوهمند مباهَلَه از چند جهت، بر افضليّتِ اهلبيت عليهمالسلام دلالت دارد.
نخست آنكه: به فرمان الهى، دعوتِ پيامبر صلىاللهعليهوآله از اميرِ مؤمنان، حضرت فاطمه زهرا، امام حسن مجتبى و
حضرت سيّدالشّهداء امام حسين ـ درود خدا بر آنان باد ـ بيانگر اين حقيقت است كه آن بزرگواران، محبوبترينِ افراد نزد رسول خدا صلىاللهعليهوآله بودند، و روشن است كه محبوبترين فرد نزد پيامبر صلىاللهعليهوآله، با فضيلتترين افرادِ امّت پيامبر صلىاللهعليهوآله نيز خواهد بود.
دوّم: دعوت رسول خدا صلىاللهعليهوآله از اهلبيت عليهمالسلام براى مباهَلَه با دشمنانِ دين، نشان از رفعت و عظمتِ جايگاه و جلالت ايشان نزد خدا دارد. زيرا پيامبر صلىاللهعليهوآله از ميان بانوان و خويشاوندان خود، تنها اميرِ مؤمنان عليهالسلام، حضرت فاطمه عليهاالسلام، امام حسن مجتبى عليهالسلام، و امام حسين عليهالسلام را برگزيده و اَحدى از بنى هاشم و خويشاوندان و همسرانِ خود را در اين امر با آن بزرگواران شريك نساخته، تا چه رسد به اصحاب و ساير مسلمانان!
سوّم: يكى ديگر از وجوهِ دلالتِ واقعه مباهَلَه بر افضليّتِ اهلبيت عليهمالسلام يارىِ دين خدا به دست ايشان است.
زمانى كه رسولِ خدا صلىاللهعليهوآله با اهلبيت خويش براى مباهَلَه خارج شدند، به ايشان فرمودند: «هرگاه من نفرين كردم، شما آمين بگوييد».
اين جريان به خوبى نقشِ اهلبيت عليهمالسلام را هم در ثبوتِ نبوّت و راستىِ گفتارِ رسول خدا صلىاللهعليهوآله روشن مىكند، و هم بيانگر آن است كه اگر دشمنانِ دين خدا، با ايشان وارد مباهَلَه مىشدند، خداوند به واسطه اهلبيت عليهمالسلام دشمنانِ شريعت و دينِ خود را خوار و نابود مىكرد.
بديهى است كسى كه چنين جايگاهى در مباهله انبيا عليهمالسلام داشته باشد، به يقين؛ برتر و با فضيلتتر از كسانى است كه از اين جايگاه برخوردار نيستند.
از اينرو، آيه مباهَلَه بر افضليّت اميرِمؤمنان در ميان امّت دلالت دارد و بنا بر اتّفاقِ همه مسلمانان، كسى سزاوار و شايسته امامت است كه با فضيلتتر باشد و اين حقيقتى است كه حتّى اشخاص متعصّبى چون ـ ابن تيميه ـ بدان اقرار و اذعان دارند.
بى ترديد هيچكس به اندازه پيامبر گرامىِ اسلام عليهمالسلام نگران آينده مسلمانان نبوده است. آن حضرت كسى است كه رنج مسلمانان برايش بسى سخت و در هدايتِ آنان بسيار حريص و نسبت به مؤمنانْ دلسوز و مهربان است.
از همينرو، همه مسلمانان باور دارند كه رسول خدا صلىاللهعليهوآله در پايان عمر، دو يادگارِ ماندگار و رهايىبخشِ امّتِ اسلام از گمراهى را كه هرگز از يكديگر جدا نمىشوند به جاى نهاد.
همه مىدانند كه آن حضرت رمزِ ماندگارى اسلام و رشد و بالندگى مسلمانان، و رهايى از گمراهى و پراكندگى و نابسامانىِ آنان را تنها در دو چيز مىداند:
1 ـ چنگ زدن به ريسمانى استوار، بركشيده از آسمان تا زمين، يعنى «قرآن».
2 ـ پناه بردن به كَهف حَصين و دِژ استوارِ دين، يعنى «اهلبيت عليهمالسلام».
اينگونه است كه بزرگداشت و نكوداشتِ مباهَلَه، نماد و نِمود روشنى است از تعظيمِ قرآن و تكريمِ اهلبيت عليهمالسلام.
اينك وظيفه هر مسلمانِ آگاهى است كه با گراميداشت و بزرگداشتِ اين روز عزيز و مهمّ، هر چند قدمى كوچك، در راه اعتلاى عزّت و عظمت و حقّانيّت اسلام و اهلبيت عليهمالسلام بردارد.
باشد كه جاودانگى اين پيروزى بزرگ را با ظهور و برپايى حكومتِ شكوهمندِ عُصاره خلقت، موعودِ موجود، حضرت بقيّهاللّه الاعظم، امام زمان عَجّلَالله تَعالى فَرَجَهُ الشّريف، شاهد و ناظر باشيم.
***
ماجراى مباهَلَه در كتابهاىِ پُرشمارى از منابع شیعه و اهلسنت رقم خورده است. برخى از آنها عبارتند از:
بحارالانوار؛ ج 21، صص 280 ـ 354. اقبال الاعمال؛ صص 310 ـ 348. الارشاد فى معرفة حججالله على العباد؛ شيخ مفيد، ج1، ص169، دارالمفيد.
الكشّاف؛ زمخشرى، ج 1، ص 283. تفسير الرازى؛ فخررازى، ج4، ص240.
صحيح مسلم؛ مسلم النيشابورى، ج12، ص129، ح4420.
فتح البارى؛ (شرح صحيح البخارى)، ابن حجر عسقلانى، ج7، ص74.
الاحتجاج شیخ طبرسی، ج1، ص194.
الصواعق المحرقه، احمد بن حجر الهيتمي، ص156.
تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ج42، ص432.